جبار امرایی؛ نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی برای خبرگزاری تسنیم به واقعیت وضعیت اقتصادی ایران در دوران محمدرضا شاه پرداخته است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نسیم قم، در سالهای اخیر، بحث درباره وضعیت رفاهی و اقتصادی ایران در دوران محمدرضا شاه پهلوی، به یکی از موضوعات داغ در محافل مختلف تبدیل شده است. صفحات و پیجهای سلطنتطلب و ضدانقلاب، همواره تصویری درخشان از آن دوران ارائه میدهند و ادعا میکنند که ایران، بهویژه در پانزده سال پایانی حکومت پهلوی، در اوج شکوفایی اقتصادی قرار داشته و مردم، در بهترین شرایط معیشتی تاریخ خود زندگی میکردند.
برخی حتی پا را فراتر گذاشته و مدعیاند که یکی از دلایل اصلی وقوع انقلاب ۵۷، رشد ناگهانی سطح رفاه مردم بود؛ رشدی که انتظارات جامعه را از حکومت محمدرضا شاه به حدی افزایش داد که سرانجام، انقلاب را رقم زد.
اما حقیقت، فراتر از روایتهای یکجانبه و خاطرات پراکنده است. وضعیت اقتصادی و معیشتی یک کشور را نمیتوان صرفاً با نقلقولها، تصاویر و فیلمهایی که از زندگی قشر خاصی به جا مانده است، قضاوت کرد. آنچه میتواند تصویری دقیق و واقعگرایانه از شرایط اقتصادی ارائه دهد، آمار و ارقامی است که از سوی منابع معتبر و مراجع بینالمللی منتشر شدهاند.
در هر برههای از تاریخ ایران، هم قشر مرفه و برخوردار وجود داشته و هم اقشاری که در سختی و تنگدستی زندگی میکردهاند. اگر تنها به تصاویر و روایتهای طبقه مرفه بسنده کنیم، این تصور شکل میگیرد که سراسر جامعه در رفاه بوده است؛ و اگر تنها به صدای محرومان گوش فرا دهیم، اینگونه به نظر میرسد که ایران آن دوران، سرزمینی غرق در فقر و تنگدستی بوده است. اما حقیقت، در میانه این دو نگاه افراطی نهفته است.
برای درک واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی، نمیتوان به خاطرات پراکنده و روایتهای احساسی اکتفا کرد. تنها آمار و دادههای معتبر، منتشر شده در کتابها و منابع آماری بینالمللی، میتوانند تصویری جامع و بیطرفانه از وضعیت واقعی جامعه ارائه دهند.
برای درک بهتر وضعیت اقتصادی و رفاهی مردم در دوران محمدرضا شاه، به آثار نویسندگان بیطرف خارجی، درباریان رژیم پهلوی و همچنین آمارهای بینالمللی مراجعه میکنیم.
جان فرانسیس فیتز جرالد؛ نویسنده آمریکایی، در مورد وضعیت اقتصادی ایران در دوران محمدرضا شاه مینویسد: «وضعیت ایران به طور کلی به مراتب بدتر از کشوری مانند سوریه است که نه نفت و نه ثبات سیاسی دارد، به این دلیل که شاه برای توسعه کشور هرگز تلاش جدی نکرده است.¹»
دکتر جان فوران یکی از اساتید معروف دانشگاه های آمریکا نیز در مورد وضعیت فقر، فلاکت و بیسوادی روستاییان ایران در اواخر حکومت پهلوی مینویسد: «سطح زندگی اکثریت جمعیت روستایی با اجرای برنامه اصلاحات ارضی نیز بهتر نشد و به بدی سابق باقی ماند و اگر مزیتی هم عاید شد در مقایسه با مزایای جمعیت شهرنشین بسیار کم بود درآمد سرانه دهقان مالک ۳ تا ۱۰ هکتار زمین ۱۳۱ دلار و برای روستاییان بی زمین یا دارای حداکثر ۳ هکتار زمین ۷۰ دلار بود. در ۱۹۷۲م / ۱۳۵۱ش مزد کارگران روستا به طور متوسط روزانه ۱.۴ دلار (مردان) و ۷۴ سنت (زنان) بود و کار نیز فصلی بود و حداکثر از ۱۰۰ روز در سال تجاوز نمی کرد. کاتوزیان میگوید ۳۸ درصد جمیعت روستا (۶.۶ میلیون نفر) در سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۲م / ۱۳۵۱ – ۱۳۵۶ش دچار سوءتغذیه بودند و ۴ درصد (۷۰۰ هزار نفر) سوءتغذیه شدید داشتند.
باوجود ایجاد مدرسه های روستایی توسط سپاه دانش، فقط ۱۵ درصد روستاییان در سال ۱۹۷۱م / ۱۳۵۰ش از تحصیلات ابتدایی برخوردار می شدند و در سال ۱۹۷۵م /۱۳۵۴ش، ۶۰ درصد مردان و ۹۰ درصد زنان روستایی بی سواد بودند. در سالهای دهه ۱۹۷۰م / ۱۳۵۰ش، ۹۶ درصد روستاها برق نداشتند.²»
این آمارهای تکاندهنده که وضعیت فقر و بیسوادی روستاییان در دهه ۵۰ را نشان میدهد، برای زمانی می باشد که بیش از ۶۰ درصد از مردم ایران در روستاها زندگی میکردند. بنابراین طبق این آمارها، بیش از نیمی از مردم کشور در فقر، فلاکت و بیسوادی به سر میبردند.
اسدالله علم؛ وزیر دربار و نخستوزیر محمدرضا شاه نیز این آمارها را تأیید کرده و در خاطراتش مینویسد: «فقط یک درصد از روستاهای کشور به آب آشامیدنی سالم دسترسی داشتند و تنها چهار درصد از برق برخوردار بودند.³»
توجه داشته باشید این آمارها مربوط به دوران قاجار یا یک قرن پیش نیست، بلکه به اواخر حکومت پهلوی تعلق دارند؛ دورانی که سلطنتطلبان آن را دوران طلایی ایران مینامند. در این دوران، روستاییان که اکثریت جمعیت آن زمان را تشکیل میدادند از ابتداییترین امکانات مانند آب آشامیدنی سالم و برق محروم بودند.
آقای جان فوران در ادامه نوشته های خود در مورد وضعیت مردم ایران در اواخر حکومت پهلوی می نویسد: « ۶.۶ میلیون نفر از مردم ایران بین سالهای ۵۱و۵۶ دچار سوء تغذیه بودند.⁴»
فریدون هویدا؛ نماینده شاه در سازمان ملل متحد، در خاطراتش درباره وضعیت مردم در نواحی روستانشین شمال کشور این گونه مینویسد: در بهار سال ۴۲ همراه چند تن از دوستان به املاکشان که نزدیک ساری در کنار دریای خزر قرار داشت رفتیم تا تعطیلات سال نوی ایرانی را در آنجا بگذرانیم.
مردم روستایی که در آن نواحی زندگی می کردند، در کلبه های گلی به سر می بردند و بیش از دو وعده در روز غذا نمی خوردند که تازه آن هم از مقداری نان خشک و ماست فراتر نمی رفت، مالکین تمام محصول برنج روستائیان را از آنها میگرفتند و ماموران دولت نیز آنها را به شدت تحت نظر داشتند تا اگر هر کدامشان از دادن سهم مالکان خودداری کنند تنبیه شود.⁵»
این مطالب نه توسط طرفداران جمهوری اسلامی نوشته شده و نه نویسندگان وابسته به انقلاب، بلکه توسط نویسندگان بیطرف خارجی و حتی درباریان رژیم پهلوی ثبت و ضبط شدهاند.
بر طبق آمارهای بالا در حالی که اقتصاد ایران با بحرانهای فراوان دستوپنجه نرم میکرد و مردم در تنگنای معیشتی به سر میبردند، اسناد بسیاری نشان میدهد که محمدرضا شاه، نهتنها به این مشکلات بیاعتنا بود، بلکه بخش بزرگی از ثروت ملی را صرف خوشگذرانیهای شخصی و اعطای وامهای بلاعوض به کشورهای اروپایی میکرد.
امیرعباس هویدا؛ نخستوزیر نامآشنای دوران پهلوی، دراینباره میگوید: «در سال ۱۳۵۲، ما حدود ۹ میلیارد دلار وام به کشورهای غربی پرداخت کردیم.⁶»
اما این تنها بخش کوچکی از ولخرجیهای بیحساب و کتاب خاندان پهلوی بود. علی دشتی، سفیر ایران در همان دوران، در خاطرات خود پرده از ریختوپاشهای شاهانه برمیدارد و چنین مینویسد: «آیا هیچ پادشاه عاقل و مدبری چنین میکند که برای گذراندن ده_دوازده روز در سال، هزارها میلیون تومان خرج آبادی کیش کند، برای خود و کسانش قصرها بسازد، مهمانخانه ها و عشرتکده ها ترتیب دهد و از پاریس فاحشه و اغذیه وارد کند؟
همین مبلغی که خرج جزیره کیش شده است، اگر سرمایه گذاری میشد تا مملکت از ورود گندم، گوشت، پنیر، تخم مرغ، مرغ و امثال آن بی نیاز گردد و اگر مصرف تامین مسکن، رفاه و آسایش طبقه کم درآمد، بویژه ساکنان جنوب تهران و منظره شرم آور زاغه های سیاه و تاریک میشد پایه های سلطنت و شالوده حکومت به این سهولت متزلزل نمی شد.⁷»
اما شاه، که غرق در دنیای تجملات و هوسهای زودگذر بود، نهتنها گوش شنوایی برای سخنان افرادی مثل دشتی نداشت، بلکه ثروت مملکت را به هر بهانهای به پای خوشگذرانیهایش میریخت. از جمله در یکی از عجیبترین ولخرجیهایش، برای جلب توجه گریس کلی، بازیگر مشهور هالیوودی، جواهراتی گران قیمت را به او هدیه داد.
وندی لی؛ نویسنده آمریکایی، درباره این ماجرا چنین مینویسد: «کِلی و شاه ایران در اواخر سال۱۹۴۹، زمانیکه شاه برای بازدیدی رسمی به امریکا آمده بود،در هتل والدورف آستوریا با هم آشنا شدند. آنها حداقل شش بار همدیگر را به صورت خصوصی ملاقات کردند.
شاه که شیفته و مسحور گریس شده بود، علاقه اش را به گونه ای که بلد بود، یعنی با اهدا سه قطعه جواهر زیبا و گرانبها شامل: یک قفس طلا که داخلش یک قطعه الماس و یک پرنده ساخته شده از یاقوت کبود بود، یک جعبه طلا که داخلش یک ست با ۳۲ عدد الماس بود، و یک دستبند طلا از مروارید و الماس، ابراز کرد.
گریس احتمالا تصمیم داشت جواهرات را برگرداند، ولی در نهایت دچار تردید شد و آنها را نگهداشت. با این حال او سریعا پیشنهاد ازدواج شاه را که می توانست وی را به ملکه ایران تبدیل کند رد کرد.⁸»
این تنها گوشهای از دنیای تجملاتی و ریختوپاشهای شاهانهای بود که در پس پرده، سایه فقر و محرومیت را بر زندگی مردم گستردهتر میساخت.
منابع:
1_مقاله(giving the shah everything he wants)، نوشته شده توسط جان فرانسیس فیتز جرالد برگفته شده از کتاب: تاریخ ایران مدرن، نوشته یرواند آبراهامیان(استاد دانشگاه نیویورک)، ترجمه ابراهیم فتاحی، ص۲۵۷
2_کتاب مقاومت شکننده، نوشته جان فوران، ترجمه احمد تدین، ص۴۷۷
3_کتاب یادداشتهای عَلَم، نوشته اسدالله علم، ج ۴، ص۶۷
4_کتاب مقاومت شکننده،نوشته جان فوران، ترجمه احمد تدین، ص۴۷۷
5_کتاب سقوط شاه، نوشته فریدون هویدا،ص ۶۸
6_کتاب تاریخ نوین ایران، نوشته پروفسور میخائیل سرگه یویچ ایوانف، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائم پناه، ص ۲۶۳
7_کتاب عوامل سقوط محمدرضا پهلوی، نوشته علی دشتی، گردآورنده: دکتر مهدی ماحوزی، ص 167_168
8_کتاب True Grace : the life and times of an American princess، نوشته وندی لی، ص۴۷
منبع: خبرگزاری تسنیم استان قم/