« زیر ستم نمیروم»در آغاز که حرکت کردیم بین بیست تا سی هزار نفر بودیم. یک دسته از معمرین در جلو حرکت میکردند و در پیشاپیش آنها یک نفر قرآن میخواند. وقتی که او قرائت میکرد میایستادند و در وقفه وسط قرائت دو آیه حرکت میکردند. تعداد زیادی پرچمهای سبز، آبی و سرخ که شعار […]
« زیر ستم نمیروم»
در آغاز که حرکت کردیم بین بیست تا سی هزار نفر بودیم. یک دسته از معمرین در جلو حرکت میکردند و در پیشاپیش آنها یک نفر قرآن میخواند. وقتی که او قرائت میکرد میایستادند و در وقفه وسط قرائت دو آیه حرکت میکردند. تعداد زیادی پرچمهای سبز، آبی و سرخ که شعار الله اکبر، سبحان الله و لاحول ولا قوه الا بالله بر آنها نقش بسته بود به تعداد زیاد وجود داشت و در طول مسیر هم پیوسته به آنها افزوده میشد.
دستهها در ردیف چهار نفره حرکت میکردند. در قسمتی که من بودم اشعار شهید صادق امانی شعارمان بود:«گفت عزیز فاطمه، نیست ز مرگ واهمه/ تا که تنم روان بود، زیر ستم نمیروم» برای آموزش ظلمستیزی سیدالشهدا(ع) همین دو خط اول شعر کافی بود. شهید امانی اشعاری در چندین قسمت سروده بود که یک گروه میگفتند، گروه بعدی جواب میدادند و بعد گروه سوم و گروه چهارم و گروههای بعد.
ما به سه راه امینحضور و سرچشمه که رسیدیم شاید بیش از ۴۰ هزار نفر بودیم. البته فرستندهها تمام این احوال را ضبط میکردند و به فرماندهی دسته میرساندند تا او بتواند تصمیم بگیرد. وقتی که به میدان بهارستان رسیدیم، دائم میگفتند تا وقتی اینها کار را خراب نکردهاند نباید تحریکشان کرد. در بهارستان، جلوی سر در مجلس شورای ملی سه نفر صحبت کردند. شهید عراقی، یک طلبه و یک دانشجو. در حدود پنجاه هزار نفر بودیم که به طرف دانشگاه حرکت کردیم. جمعیت از هیئتهای دیگر به صورتی اطلاع پیدا میکردند و میپیوستند، طوری که وقتی به خیابان انقلاب فعلی رسیدیم، جمعیت بالغ بر حدود صد هزار نفر بود. جلوی سر در دانشگاه هم سه نفر صحبت کردند و شعارهایی هم دادند. آنجا از جانب ستاد برنامهریزی به برنامه افزوده شد که باید به جلوی کاخ سلطنتی برویم.
فریاد عاشورائیان درکنار کاخ شاه
از خیابان کارگر فعلی سرازیر شدیم و وارد خیابان امام خمینی فعلی شدیم و جلوی مجلس سنا تصمیم گرفته شد که شعارها عوض بشود. «خمینی خمینی، خدانگهدار تو» و با مشت گره کرده به جانب کاخ مرمر (کاخ سلطنتی) اشاره میکردند و شعار میدادند: « بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو».
هیجان فوقالعادهای در مجموعه بود. افسری آمد و به بعضی از برادران که در جلو حرکت میکردند، گفت: بگویید اینها خاموش بشوند وگرنه ممکن است ما نتوانیم جلو عکسالعمل مامورینی را که به شاه، دولت و رژیم ایمان دارند، بگیریم. ظاهراً شهید عراقی در آنجا گفته بود: اشتباهی که شما میکنید این است که خیال میکنید که در اینها ما موثر هستیم. اینها هرکدام خودشانند. هرکس میخواهد حرف بزند باید با تمام اینها حرف بزند. بهتر است که شما دخالت نکنید و بگذارید اینها برنامه خودشان را داشته باشند.
جمعیت از میدان حسنآباد به جانب مسجد امام فعلی سرازیر شد. برای اینکه تعدادی از شعار دهندهها و کسانی که پرچمها را در دست داشتند شناسایی شوند، برنامهریزی کردند تا به محض اینکه جمعیت وارد صحن مسجد میشود برادرانی پرچمها را خم کنند و آن برادران این پارچه نوشتهها را بکشند و فرار کنند و چوبها روی زمین بیفتد.
در خلال یک سینهزنی که دور حیاط مسجد انجام شد، تمام آنهایی که باید فرار کنند فرار کردند. فقط چند نفر را گرفتند که برایشان بیخاصیت بود؛ یعنی این راهپیمایی بزرگ هیجان بسیار بزرگی آفرید که در شناخت دادن به مردم و حرکت دادن مردم بسیار موثر بود. آمادگی مردم بخصوص در تهران به مرحله عالی رسیده بود. در استانها و شهرستانهای دیگر هم نمونههایی وجود داشت.
یک مقدمه دیگر را هم عرض بکنم که شاید نتیجهگیری از اقدامات دوم فروردین مدرسه فیضیه تا ۱۳ خرداد بود. روحانیت و هیئتهای دینی از حضرت امام درخواست کرده بودند که روز عاشورا یک سخنرانی بفرمایند. مدرسین عالی مقام، فضلا، طلاب و مردم قم هم این استدعا را داشتند. حضرت امام یک سنتی داشتند. شبها به هیئات و تکایای مردمی شهر میرفتند. من خودم توفیق داشتم که در یکی از این جلسات در حسینیههای دور افتاده شهر هنگام حضور امام شرکت کنم. تشریف میبردند و مینشستند و اگر از ایشان استدعا میکردند چند کلمهای صحبت کنند، ایشان میفرمودند در موقعش صحبت میکنم. ولی اینبار ایشان استدعای مردم، طلاب، فضلا، فقها و هیئات دینی تهران را پذیرفتند که عصر عاشورا در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند.
نقش ماندگار رانندگان قمی
در سخنرانی تاریخی عصر عاشورای۴۲
ما سی یا چهل ضبط صوت از تهران آوردیم، تعدادی هم عزیزان از قم آورده بودند. منتها هیچ فکر این را نکرده بودیم که برق را قطع میکنند! ما این فکر را نکرده بودیم، اما قمیها به خصوص رانندگان زحمتکش آن روز قم که در خدمت کردن به مرجع تقلیدشان و اسلامشناسانی که همراه مرجع تقلید بودند و ما خادمانی که میرفتیم و بر میگشتیم بسیار نقش داشتند، باتریهای ماشینشان را باز کرده و به هم متصل کرده بودند تا به محض اینکه برق قطع شد سیم متصل به این مجموعه باتریها را به دستگاه بلندگو وصل کنند و بلندگوها هفت میدان و صحن را که پر از جمعیت بود به صورتی پاسخ گفت که ما اصلا متوجه نشدیم برق قطع شده است. این زحمات مردمی محض بود که جبران کرد و مردم صحبت امام را در این هفت میدان یعنی خود مدرسه فیضیه، مدرسه دارالشفا، جلوی در مدرسه فیضیه و سه صحن حرم حضرت معصومه و بخش باغ و… که پر از مردم بود، شنیدند.