در مطلب پیشرو ضمن پرداختن به چیستی شفاعت، فلسفه و حکمتهای شفاعت در روز رستاخیز با استناد به آیات قرآن و برخی روایات تبیین و تشریح شده است.***مفهومشناسی شفاعتکلمه شفاعت از نظر لغوی از ریشه شفع به معنی (جفت) و «ضم الشیء الی مثله» گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر» به معنی تک و […]
در مطلب پیشرو ضمن پرداختن به چیستی شفاعت، فلسفه و حکمتهای شفاعت در روز رستاخیز با استناد به آیات قرآن و برخی روایات تبیین و تشریح شده است.
***
مفهومشناسی شفاعت
کلمه شفاعت از نظر لغوی از ریشه شفع به معنی (جفت) و «ضم الشیء الی مثله» گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر» به معنی تک و تنها است. در اصطلاح قرآنی به ضمیمه شدن فردبرتر و قویتری (شفاعتکننده) به فرد ضعیف (شفاعتشونده) برای کمک به او در رهاشدن از عذاب یا رسیدن به پاداشی که بدون شفاعت مستحق آن نیست، اطلاق گردیده است.(۱)
مفهوم شفاعت در قرآن، مانند دیگر مفاهیم قرآنی، نیازمند بررسی و معناشناسی اجتهادی است و نمیتوان با مستمسک قرار دادن یک یا چند آیه و غفلت از دیگر آیات قرآن و سنت قطعی پیامبر و امامان هدی (ع) دست به استنباط و داوری زد. مفهوم شفاعت از مفاهیم مهم و کلیدی فرهنگ قرآنی است که متأسفانه از دیرباز مورد غفلت و نامهربانی بخشی از اهلسنت قرار گرفته و به یکی از مهمترین ابزارهای وهابیان در متهمساختن شیعیان به شرک تبدیل شده است. با دقت در آیات قرآن، سنت و سیرت اهلبیت (علیهمالسلام ) و واکاوی سخنان صحابه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به دست میآید که حقیقت شفاعت، نه تنها مستلزم شرک نیست که در راستای توحید و از نابترین باورهای اسلامی و عامل تربیتی تأثیرگذاری در تدبیر تکوینی و تشریعی انسانهاست.
فارغ از انگیزههای گوناگونی که در زمینه مخالفت با شفاعت از طرف برخی از اهلسنت و نیز برخی از روشنفکران به اصطلاح دینی، قابل طرح است، میتوان گفت که مهمترین عامل این مخالفخوانیها، فهم ناقص و نادرست از این مفهوم مهم قرآنی و اسلامی است.
تقسیمبندی شفاعت
شفاعت در ادبیات قرآنی به دو گونه کلی تقسیم میشود: شفاعت تکوینی و شفاعت تشریعی؛ شفاعت تشریعی خود بر دو قسم است: شفاعت مغفرت و شفاعت ترفیع درجه؛ آنچه که نوعا مورد اختلاف و سوءتفاهم واقع میشود، شفاعت در مغفرت است، یعنی اینکه فردی در دنیا گناهانی را انجام دهد و در قیامت با میانجیگری شافعان، از آتش جهنم رهایی یافته و به بهشت برود. اغلب، چنین استدلال میشود که این نوع از شفاعت، هم با توحید و عدالت خداوند منافات دارد (شبهه اعتقادی) و هم موجب جرأتورزی گناهکاران بر انجام گناه و ماندن در آلودگی میشود (شبهه اخلاقی- تربیتی). یکی از دلایلی که منکران شفاعت بر نفی آن، ارائه میکنند، آیاتی از قرآن است که ظاهر آنها نافی شفاعت است؛ در حالی که با نگاهی جامع به همه آیات قرآن، این برداشت ابتدایی رنگ میبازد.
حکمتهای نهفته در شفاعت
بر اساس مبانی توحیدی، مجازاتهای الهی، چه در این جهان و چه در قیامت، هرگز جنبه انتقامی ندارد، بلکه همه آنها، در حقیقت، نوعی ضمانت اجرا و عامل انگیزشی برای اطاعت از قوانین و رعایت حدود الهی و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانها است. بنابراین هر چیزی که با چنین هدفی منافات داشته باشد، حکیمانه نیست و در یک نظام تربیتی باید از آن احتراز شود تا جرأت و جسارت بر گناه در انسانها پیدا نشود. از سوی دیگر نباید راه بازگشت و اصلاح را به کلی بر روی گناهکاران بست و به گونهای از حتمیت کیفر سخن گفت که فرد گنهکار، تمامی راهها را به سوی رهایی از عذاب به روی خود بسته ببیند، بلکه باید به او امکان داد تا خود را اصلاح کند و به سوی خدا و پاکی و تقوا بازگردد. در واقع باید متربی را همواره میان خوف و رجا نگه داشت تا نه چنان در توهم فرو رفته و عذاب را غیر جدی و به آسانی قابل رفع بداند و نه یکسره از رحمت و مغفرت الهی ناامید گشته، خود را بازنده بپندارد. روشن است که در هر دو صورت، انگیزه جرأتورزی بر گناه در فرد، شدت گرفته و او را به سوی سقوط و فرو رفتن در هر چه بیشتر در منجلاب گناه سوق میدهد. بدون شک، شفاعت، به معنی صحیح، یکی از عوامل مهمی است که برای حفظ همین تعادل، سودمند و مؤثر است. شفاعت عامل مهمی است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان و در معنی غلط و نادرست، موجب تشویق و جرأت بر گناه خواهد بود.(۲)
آیاتی که ظاهرا نافی شفاعتند!
ظاهر برخی از آیات قرآن موهم انکار شفاعت و تنافی آن با مسئله توحید است. اهل سنت با دستاویز قرار دادن این آیات به انکار شفاعت استدلال میکنند. برخی از نویسندگان شیعی نیز گاهی با استدلال به اینکه شفاعت نوعی پارتیبازی به شمار میآید و با عدالت و حکمت خداوند در تضاد است، حقانیت آن را مورد تردید قرار دادهاند. اما آیات ظاهرا نافی شفاعت:
۱- یوم لا بیعٌ فیه و لا خُلّهٌ و لا شَفاعهٌ؛(۳) روزی که نه خرید و فروش در آن است و نه دوستی و نه شفاعت.
۲- یوم لا یغنی مولیً عنْ مولیً شیئاً؛(۴) روزى که هیچ دوستى براى دوست خود سودمند نباشد
۳- فما لَنا من شافِعینَ و لا صدیقٍ حمیم؛(۵) برای ما گمراهان هیچ شفاعتکننده و دوست مهربانی نیست.
این آیات هر چند در ظاهر، شفاعت را به طور مطلق نفی میکنند، اما با توجه به سیاقی که چنین آیاتی در آن قرار دارند و نیز آیاتی که شفاعت را تنها از آن خدا و یا با اذن او میداند، مشخص میشود که منظور از نفی شفاعت، شفاعت بتها یا کسانی است که به ناحق شفیع شمرده میشوند.
باور به شفاعت، یک باور نو و جدیدی نیست. باور به شفاعت هم در ادیان گذشته و هم در میان بتپرستان وجود داشته است. اسلام، عقیده به شفاعت را، بسان برخی دیگر از عقاید پیشینیان، اصلاح کرد و در عین اینکه این گونه اعتقادات را به باد انتقاد گرفته و نظام اخروی را غیر از نظام این جهان دانسته است، اصل وجود شفاعت را انکار نکرده و آن را اصالتاً حق خدا دانسته و برای اولیای وی، تحت شرایطی که صرفا با اذن الهی است، ثابت دانسته است.(۶)
مجموعه آیات شفاعت به خوبی نشان میدهد که مسئله شفاعت، از نظر منطق اسلام، یک موضوع بی قید و شرط نیست، بلکه قیود و شرایطی، از نظر جرمی که درباره آن شفاعت میشود از یک سو، شخص شفاعتشونده از سوی دیگر و شخص شفاعتکننده از سوی سوم دارد، که چهره اصلی شفاعت و فلسفه آن را روشن میسازد و آن را از باور پیشینیان، بخصوص بتپرستان، کاملا متمایز میکند. به عنوان مثال، گناهانی مانند ظلم و ستم به بندگان خدا، به طور کلی از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن میگوید: ظالمان، شفیع مطاعی ندارند.(۷)
آیات نفیکننده شفاعت، هر کداماشاره به یک مانع از موانع شفاعت دارند؛ موانعی چون شرک، ظلم و ستم به انسانها، به فساد و تباهی کشاندن زمین. به عنوان نمونه، در همین آیه مورد نظر، با یک نگاه اجمالی به آیات قبل از آن در سوره بقره، میبینیم که سیر گفتار خداوند متعال درباره توبیخ و سرزنش اهل کتاب، خصوصاً قوم یهود بوده و عمده افکار و اعتقادات و عملکردهای زشت و سیاه آنان را در طول تاریخ بیان میکند و در اصل، پیامبر و مسلمانان را از وجود دشمنانی نژادپرست و خطرناک در پشت نقاب یکی از شریعتهای بزرگ الهی آگاه میسازد؛ کسانی که با تقید ظاهری به پیروی از حضرت موسی(ع) آئین بزرگ آن پیامبر الهی را به انحراف و تباهی کشانده و کتابهای مقدس تورات و انجیل را دستخوش تحریف و دروغ کردند و پیامبران و پیروان زیادی از آنان را به قتل رسانده و اینک شاهد فسادهای بیشماری از آنان در سطح جهان هستیم. پس خداوند پس از آنکه پرده از افکار و اعتقادات انحرافی آنان برمیدارد، میفرماید: از روزی بترسید که هیچ کس به جای دیگری جزا نمیبیند و هیچ گونه عوضی از او قبول نمیگردد و شفاعت او را سود نمیدهد و (از هیچ ناحیه) یاری نمیشود.(۸)
بیان این آیه برای ایجاد رعب و وحشت در دل آنها از روز قیامت است، تا شاید به خود آیند و دست از فساد و تباهی در زمین بردارند.
آنچه در این آیه قابل دقت است، این است که خداوند در این آیه، شفاعت را منتفی و غیرممکن ندانسته و نفرموده است که در قیامت، شفاعت وجود ندارد، بلکه میفرماید: «ولا تنفعها شفاعهْ»» یعنی شفاعت او را (نفس را) سودی نمیبخشد. پس معنای لا تنفعها شفاعهًْ، با توجه به آیات قبل که در مورد فاسدان از اهل کتاب آمده، این است که مادامی که اهل کتاب و یا هر انسانی که در زمین فساد میکند و مطیع هوای نفس و بنده ذلیل پول و قدرت و شهرت است و به خاطر بهره مندی از لذتهای زودگذر دنیا دست به هر زشتی و پلیدی میزند و خون بندگان صالح خدا را بیارزش میداند، شفاعت پیامبران و ائمه و صالحان… به حال او سودی نخواهد داشت؛ چون لازمه برخورداری از شفاعت، توبه و بازگشت به حریم امن الهی و طلب آمرزش و غفران خداوند بخشنده و مهربان است.
آیات اثباتکننده شفاعت
در مقابل، آیاتی در قرآن وجود دارد که شفاعت را در آخرت از سوی خداوند و کسانی که خداوند آنان را شایسته شفاعت کردن از گنهکاران قرار داده، اثبات میکند. مانند:
۱. قل لله الشفاعهًْ جمیعاً، له ملک السموات والارض ثم الیه ترجعون؛(۹) بگو شفاعت همه از آن خدا است و او مالک آسمانها و زمین است، سپس به سوی او باز میگردید.
۲. ما من شفیع إلا من بعد اذنه؛(۱۰) شفیعی نیست مگر بعد از اذن او.
۳. یومئذٍ لاتنفع الشفاعهًْ إلا من اذن له الرحمن و رضی له قولاً؛(۱۱) در روز رستاخیز شفاعت کسی (درباره کسی) سودمند نیست، مگر شفاعت کسی که خدا به او اذن دهد و به گفتار او راضی گردد (سخنی نگوید که خشم خدا را برانگیزد).
روشن شد که در قرآن کریم، پارهای از آیات، دلالت بر این دارند که شفاعت مخصوص خداوند است و برخی آیات، دلالت دارند که شفاعت به غیر از خداوند نیز میرسد. در جمع و توضیح این دو دسته از آیات میگوییم که: «شفاعت حق مطلق خدا است و غیر او، همه بندگان خدا هستند، ولی گاهی خداوند به خوبانی از بندگان خود اجازه میدهد که از این حق استفاده کنند.» تفویض حق شفاعت از جانب خداوند به برخی از بندگانش، حکمتهایی دارد که از جمله میتوان به دو مورداشاره کرد:
۱. همان طور که رحمت الهی، اعم از مادی و معنوی، در این جهان از طریق یک سلسله اسباب و علل به ما میرسد، مثلاً پیامبرانی را برمیانگیزد که راه سعادت و خوشبختی را به ما بنمایانند و آفتاب میآفریند که با انتشاراشعه حیاتبخش خویش به گیاهان و جانداران زندگی و نیرو ببخشد، همچنین مغفرت و آمرزش او نیز، که بزرگترین فیض الهی است، در آن جهان، از طریق اسبابی که خود برمیانگیزد، به ما میرسد و در حقیقت اولیای الهی سبب چنین امری هستند ولی مؤثر حقیقی و اصیل خود خداوند است.
۲. خداوند، با دادن مقام شفاعت به اولیای خود، خواسته است از آنان تجلیل شایستهای کند و قرب و ارزش وجودی آنان را برای ما معرفی کند. از این جهت به آنان اجازه داده است که در موارد خاصی شفاعت کنند.
حقیقت شفاعت جز این نیست که رحمت گسترده خدا و مغفرت و آمرزش او از طریق اولیای الهی، که حاملان فیض و واسطههای رحمت هستند، به افراد گنهکاری که لیاقت بخشایشگری را دارند، برسد.(۱۲)
شفاعت در روایات پیامبر(ص) و امامان هدی(ع)
در مورد شفاعت، روایات فراوانی در متون شیعه و سنّی وجود دارد که به چند مورد آناشاره میکنیم:
۱. قال رسولالله (صلّی الله علیه و آله) «لکلّ نبیّ دعوه مستجابهًْ فجعل کل نبی دعوته و انّی اختبأت دعوتی شفاعه لامتی فهی نائلهًْ من مات منهم لا یشرک بالله شیئاً؛ خداوند بزرگ برای هر پیامبری دعای مستجابی قرار داده است، پیامبران گذشته در همین دنیا از آن استفاده کردند، امّا من آن دعا را برای شفاعت کردن امت خود در آخرت نگاه داشتهام و شفاعت من نصیب افرادی از امتم خواهد شد که با ایمان از دنیا بروند و مشرک نباشند.(۱۳)
۲. پیامبر ـ ص ـ فرمودند: «یشفع یوم القیامه الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء» روز قیامت به ترتیب، پیامبران و سپس دانشمندان و سپس شهیدان در راه خدا شفاعت میکنند.(۱۴)
۳. امام صادق(ع) فرمودند: در روز رستاخیز خداوند عالم و عابد را برمیانگیزد. به عابد میگوید: تنها به سوی بهشت رو، امّا به عالم میگوید: برای مردمی که تربیت کردی، شفاعت کن.(۱۵)
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱ـ منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج ۸.
۲ـ تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج ۱، ص ۲۲۳.
پینوشتها:
۱. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، ج اول، ص ۲۲۴، چ ۲۷، سال ۱۳۷۱، قم، دارالکتب الاسلامیه.
۲. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۲۳.
۳. بقره ، ۲۵۴.
۴. دخان، ۳۳.
۵. شعراء، ۱۰۰ و ۱۰۱.
۶. منشور جاوید، جعفر سبحانی، ج ۸، ص ۴۸، (چ اوّل، سال ۱۳۶۹، قم: دارالقرآن الکریم).
۷. تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۲۲۸.
۸. ترجمه از تفسیر نمونه، ج ۱، ص ۴۳۳.
۹. زمر، ۴۴.
۱۰. یونس، ۳.
۱۱. طه، ۱۰۹.
۱۲. منشور جاوید، ج ۸، ص ۴۶.
۱۳. سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۴۴۳، به نقل از منشور جاوید، ج ۸، ص ۱۵۵.
۱۴. سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۱۴۴۳، به نقل از منشور جاوید، ج ۸، ص ۱۵۹.
۱۵. بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۶
* مرکز مطالعات و پاسخگویی
به شبهات حوزه علمیه قم