«سیره در زبان عربی از ماده سیر است. سیر به معنای رفتن و رفتار است، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار»[۱] وقتی سخن از سیره امام علی(ع) می‌شود یعنی نوع سبک و متد رفتار آن حضرت؛ رفتاری که همواره در طول زندگی آن حضرت مراعات گردیده است و به صورت «سیره» درآمده است. اصول […]

«سیره در زبان عربی از ماده سیر است. سیر به معنای رفتن و رفتار است، ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار»[۱] وقتی سخن از سیره امام علی(ع) می‌شود یعنی نوع سبک و متد رفتار آن حضرت؛ رفتاری که همواره در طول زندگی آن حضرت مراعات گردیده است و به صورت «سیره» درآمده است. اصول حاکم بر زندگی امام علی(ع) در همه ابعاد و زمینه‌ها مبتنی بر قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص) بوده است. در زمینه اجتماعی و برخورد با جامعه نیز آن حضرت روابط خویش را بر اساس دستورات الهی و نبوی قرار داده بود که در ادامه به برخی از مصادیق سیره و سبک زندگی اجتماعی آن حضرت ‌اشاره می‌شود تا الگویی باشد برای ما در زندگی فردی و اجتماعی.

۱. احترام به حقوق و کرامت انسانها
حضرت علی(ع) در برخورد با مردم و جوامع انسانی دیدگاهی فراتر از دید یک مسلمان به مسلمانی دیگر داشت. در دیدگاه او مردم از نظر اجتماعی به دو دسته تقسیم می‌شدند: «دسته‌ای از آنها برادر دینی‌اند و دسته ای دیگر در آفرینش با مسلمانان یکسانند.»[۲]
بر اساس همین اصل بود که آن حضرت فردی یهودی را که در مسیر کوفه همسفر ایشان شده بود و سپس مسیرش عوض شد را چند قدم بدرقه کردند و وقتی آن یهودی علت این کار را از حضرت پرسید، امام(ع) فرمود: می‌خواهم قدری تو را همراهی کنم تا حق رفاقت را به جا آورده باشم، زیرا پیامبر ما دستور داده است: «هر گاه دو نفر در راهی همسفر شدند به گردن یکدیگر حق می‌یابند و لازم است شخص، رفیق راهش را هنگام جدایی چند گام بدرقه کند.»[۳] این حرکت امام سبب شد آن فرد یهودی مسلمان شود.[۴]
۲. مروت و مدارا با دوست و دشمن
در زندگی امیرالمؤمنین نمونه‌های زیادی از مروت و مدارا می‌توان مشاهده کرد. یکی از این موارد مدارای حضرت با عایشه است که درجنگ جمل نقش‌آفرین بود. حضرت بعد از پیروزی بر اصحاب جمل عایشه را با همراهی برادرش محمد‌بن ابی‌بکر به مدینه فرستاد.[۵] همین رفتار حضرت سبب شد که عایشه همواره از کرده خویش پشیمان باشد و بگوید: ای کاش سال‌ها پیش از این مرده بودم.[۶]
حضرت با خوارج نیز در ابتدا با مدارا رفتار کرد، با اینکه او را کافر می‌دانستند، ولی حضرت مزاحم آنها نمی شد و حتی حقوقشان را از بیت‌المال قطع نکرد، اما بعد از اینکه آنها دست به شورش زدند و امنیت راه‌ها را سلب و غارتگری و آشوب پیشه کردند، حضرت آنها را تعقیب کرد و در نهروان رودرروی آنان قرار گرفت.[۷]
۳. پایبندی کامل به امور دین
آن حضرت در اموری که به شخص خویش مربوط می‌شد گذشت می‌کرد، اما در امور دینی و اجرای احکام الهی مدارا و سستی نمی‌کرد.
شهید مطهری می‌نویسند: «اسلام در مسائل اجتماعی نمی گذرد چون این گذشت، مربوط به شخص نیست، مربوط به اجتماع است. مثلاً یک کسی دزدی کرده است، مجازات دزد، دست بریدن است. صاحب مال نمی تواند بگوید من گذشتم…».[۸]
۴. عدالت اجتماعی
در قاموس زندگی آن حضرت کلمه ای زیباتر از عدل و عدالت نیست؛ رعایت عدالت سرلوحه برنامه‌های امام علی(ع) بود؛ حضرت، عدالت اجتماعی را به‌ویژه در برنامه حکومت محور قرار داده بود؛ در راستای استقرار عدالت، با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگ کرد و سرانجام جان خویش را نیز در همین راه از دست داد؛ به عنوان نمونه حقوق همه را پس از رسیدن به حکومت که دردوره خلفای پیشین با تبعیض بین عرب و عجم و…تقسیم می‌شد؛ علی‌السویه تقسیم کرد؛ جرج جرداق مسیحی می‌نویسد: «قتل علی در محراب عبادت به سبب شدت عدالت او بود».[۹]
۵. برابری اجتماعی
پس از رحلت رسول اکرم(ص) بار دیگر‌اشرافیت جاهلی تجدید حیات کرد و مساوات سیره­ نبوی از بین رفت تا اینکه حضرت علی(ع) زمام امور را به دست گرفت و بار دیگر سیره مساوات و برابری اسلامی را زنده کرد. امام اعلام کرد که در همه امور به سیره رسول خدا(ص) عمل خواهد کرد. آن حضرت می‌فرمود: «من شما را به راه و روش پیامبرتان خواهم برد و به آنچه فرمان داده شده‌ام عمل خواهم کرد. موضع من پس از رحلت رسول چون موضع من در دوران زندگی اوست».[۱۰]
برابری طبقاتی، برابری حقوقی و برابری در برابر قانون و قضا نیز از موارد برابری اجتماعی می‌باشند که فرصت ‌اشاره به آنها در این مختصر نمی گنجد.
۶. مشورت در امور اجتماعی
استبداد و عدم مشاوره موجبات نابودی و هلاکت حکومت‌ها و شخصیت‌ها را فراهم می‌کند. حضرت علی(ع) می‌فرماید: هر کس استبداد رأی ورزد، نابود خواهد شد.[۱۱] و در جای دیگر می‌فرماید: مشورت کن تا از لغزش‌ها و پشیمانی‌ها در امان باشی.[۱۲]
نصربن مزاحم می‌نویسد: چون علی(ع) آهنگ شام کرد، مهاجران و انصار را فرا خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «بی‌گمان شما کسانی هستید که نظرتان محترم، خِرَدتان ارجمند، سخنتان حق و کردار و رفتارتان نیکو است. اکنون آهنگ آن داریم که به سوی دشمن خود و شما رهسپار شویم. پس رأی خویش را در این باره بیان نمایید.»[۱۳]
آن حضرت نه تنها به مشاوره و تبادل نظر با دیگران فرمان داده و عمل کرده بلکه ویژگی‌ها و افراد مورد مشاوره را نیز بیان داشته است. در حدیثی حضرت می‌فرماید: «طرف مشورت تو اول باید عاقل باشد، دوم آنکه آزاد مردِ متدین باشد و سوم آنکه دوستی دلسوز به شمار آید و چهارم آنکه اگر موضوعی مهم و پنهانی را با او در میان گذاشتی، همچون خود تو از آن آگاه باشد».[۱۴]
نتیجه گیری
حضرت علی(ع) در تمامی امور تابع رسول خدا(ص) بود و سیره رسول خدا(ص) را مو‌به‌مو اجرا می‌کرد. در امور اجتماعی نیز به این امر توجه داشت. توجه به اصول اجتماعی من جمله مدارا با دوست و دشمن، عدالت اجتماعی، مشورت و… همواره در سیره آن حضرت مورد توجه قرار گرفته است.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱- دانشنامه امام علی(ع) محمد محمدی ری‌شهری،
۳- مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار(ع)
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم

پی‌نوشت‌ها:
[۱]. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، تهران، صدرا، چاپ سی و پنجم، ۱۳۸۵، ص۲۵ – ۲۶.
[۲]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، نشر الوفاء، ۱۴۰۳ق، ج۷۴، ص۲۴۱.
[۳]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، بی‌جا، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج۲، ص۶۷۰.
[۴]. همان، ص۶۷۰.
[۵]. بلعمی، تاریخنامه طبری، تهران، نشر سروش، ۱۳۷۸، ج۴، ص۶۳۳.
[۶]. محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، نشر اساطیر، ۱۳۷۵، ج۶، ص۲۴۶۹ و ج۳۲، ص۲۷۴.
[۷]. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه امام علی (ع)، تهران، نشر صدرا، ۱۳۸۱، ص۱۴۲ -۱۴۳.
[۸]. روحانی، سید سعید، تاریخ اسلام در آثار شهید مطهری، قم، نشر معارف، ۱۳۸۳، ج۱، ص۲۶۷، به نقل از آشنایی با قرآن، ج۴، ص۶۲ – ۶۳.
[۹]. جرج جرداق، امام علی صدای عدالت انسانیت، ترجمه سید هادی خسروشاهی، قم، نشر خرم، ۱۳۶۹، ج۱، ص۶۲ -۶۳.
[۱۰]. ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، بی جا، دار احیاء الکتب العربیه، بی تا، ج۷، ص۳۶ـ۳۷.
[۱۱]. دشتی، محمد، ترجمه نهج‌البلاغه، قم، مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، ص۶۶۴، حکمت ۱۶۱.
[۱۲]. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، بی جا، دارالحدیث، چاپ اول، بی تا، ج۲، ص۱۵۲۴.
[۱۳]. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، قم، منشورات مکتب المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق، ص۹۲.
[۱۴]. میزان الحکمه، همان، ج۲، ص۱۵۲۷.